ارزش معماری و نسبت آن با محیط زیست

نویسنده : سعید جعفری

شاید اگر بخواهیم یک تعریف ساده- و نه چندان علمی – از معماری به دست آوریم، آن را باید هنر استفاده مناسب از خلاقیت های موجود برای فراهم کردن شرایط مطلوب مکانی معنی کنیم. به این معنی که معماری با استفاده از المان ها و ابزارهای دم دستی – و نه لزوماً پیچیده و غیرقابل دسترس- شرایطی ایجاد می کند که در نزدیک ترین فاصله ممکن با وضعیت ایده آل قرار دارد و فضای لازم برای زندگی راحت را به دست می دهد. اصلی ترین وظایف یک معمار آن است که با استفاده از امکانات ذهنی«همه آن قوانین و استانداردهای طراحی که علم و هنر معماری براساس آن شکل گرفته است» و همین طور امکانات فیزیکی «همه آن چیزها و ابزارها و ادواتی که به طور طبیعی یا به مدد تکنولوژی های مدرن به شیوه مصنوعی در اختیار معماران قرار دارد» فضایی ایجاد کند که متناسب با کارکرد آن، بهترین شرایط را داشته باشد. مثلاً در معماری شهری امروز که اساساً دچار محدودیت های فیزیکی و مکانی است، یک معمار که ناگزیر از توسل به شیوه های حجمی محدود مثل ترکیب های مکعبی است، هنر معماری و وظیفه او آن است که با استفاده از المان های مختلف، چه در طراحی و چه در به کارگیری از مصالح و ابزار مناسب، ساختار خشن این ترکیب های مکعبی را تلطیف کند و تا حدودی از حجم بی تخفیف و سنگین خطوط قطع عمودی و افقی بکاهد. تصور کنید اگر همین معدود المان های تلطیف کننده، مثل آرک های قوسی شکل یا فرم نورپردازی و مصالح جدید پوششی دیوارها و کف خانه ها و فرم پنجره ها و… هم اگر نبود، زندگی در این قوطی های مکعبی روی هم سوار شده، تا چه حد مشکل و غیرقابل تحمل می شد، کما اینکه همین الان در غالب موارد و با احتساب وضعیت نابسامان معماری ساختمان ها و آپارتمان های ما زندگی چقدر سخت، فرساینده و غیرقابل تحمل است.
شاید به همین اندازه که درباره معماری کلی سخن گفته شد، بد نباشد چند سطری هم درباره کلیات مفهوم کلمه پرطمطراق «محیط زیست» هم سخن بگوییم: واژه یی که اگرچه در وهله اول بسیار ساده به نظر می رسد و مفهومی چون محل طبیعی زندگی را در ذهن متبادر می کند، اما هرچه بیشتر درباره آن تامل می کنیم، پیچیده تر به نظر می رسد: به همان اندازه یی که زیستن و زندگی مفهوم پیچیده یی است و زوایای پنهان و آشکار زیاد و دامنه وسیعی دارد. همان طور که تعریف ساده از محیط زیست، تصویر گل، گیاه، سبزه، باغچه، درخت، پرنده، گربه، حیوان و… این مفاهیم ساده طبیعی را در ذهن آدم ایجاد می کند، سنگ و آجر و چوب و آهن و همه آنچه در اطراف ما است و البته ترکیب همه اینها با یکدیگر هم به همان اندازه جزء محیط زیست ما به حساب می آیند. پس بی راه نیست که بگوییم، وقتی از نسبت معماری و محیط زیست قرار است حرف بزنیم، باید از نسبت ترکیب همه آنچه اطراف ما است با محیط فیزیکی که در آن زندگی می کنیم، سخن بگوییم و درباره مطلوبیت وضع موجود و مقایسه آن با ایده آل های نسبی صحبت کنیم.
در واقع آنچه حاصل مشاهدات عینی نگارنده از وضع موجود معماری شهری و به خصوص معماری شهری ساختمان های تهران است، نشان دهنده وضعیت چندان مطلوب و خوشایندی نیست. به این معنی که معماری غالب ساختمان ها و آپارتمان های ما به گونه یی است که با توجه به امکانات و ابزارهای محدود موجود هم می توانست به لحاظ ارتباط منطقی با محیط زیست شرایط بهتری داشته باشد. صحبتی در کمبودهای فیزیکی- مثل مسائل مالی یا حتی ابزاری- نیست، اما در واقع مساله اصلی ما در ناسازی این تناسب به لحاظ فرهنگی است. از یک سو فشارهای وارده از طرف متولیان امور ساخت و ساز که تو گویی در برابر هیچ طرح جدید و متفاوت (و البته حساب شده یی) حاضر نیستند از خود انعطاف نشان دهند و خود را در حصار ساده ترین و مکعبی ترین طرح هایک به زعم خودشانک به لحاظ اقتصادی مطمئن چنان در بند کرده اند که رهایی از آن خارج از حد تصور است و از سوی دیگر نبود یک نظام کارآمد نظارتی و صنفی و از آن مهم تر عدم احساس نیاز به داشتن چنین نظامی، شرایطی را به وجود آورده تا علاوه بر همه محدودیت های مالی و فیزیکی، فقر فرهنگی هم در ماجرا، مزید بر علت شود. شاید اگر می شد به بساز و بفروش ها و انبوه سازان شرکت های ساختمانی اطمینان داد که دادن فرصت ابتکار و ایجاد شرایط حداقلی برای ظهور و بروز خلاقیت در ایجاد ترکیب های مطلوب معماری – زیست محیطی، چندان هم غیراقتصادی نیست و حداقل می تواند به اندازه طرح های تکراری مقرون به صرفه باشد، نیمی از راه طی می شد. یا شاید اگر می شد دل به نظام نظارتی کارآمدی خوش داشت که اقلاً در مورد رعایت حداقل ها در طراحی و اجرای ساختمان ها بتواند از خود واکنش نشان دهد، باز هم می شد تا حدودی به ادامه ماجرا امیدوار شد. مثلاً نظام مهندسی که درباره طراحی سازه و محاسبات و اجرا این همه سختگیری می کند، اگر یک دهم این سختگیری را درباره رعایت کف استانداردهای فضای سبز داخلی و خارجی ساختمان ها و مجتمع های مسکونی از خود نشان می داد یا در برابر زیاده خواهی های صاحبان و سازندگان املاک در تصرف و تسخیر فضاها یک دهم وسواسی که در مقابل زیاده خواهی های سازه یی از خود نشان می دهد، ایستادگی می کرد، باز هم می شد تا حدودی به آینده ساختمان های شهری مان خوش بینانه نگریست. امید به روزی که نقش معمار و معماری از این وضعیت دکوری و سمبلیک بیرون بیاید و چیزی فرای یک امضا و مهر پایه چند، پای نقشه ها معنی دهد و در حد و اندازه مفهوم معماری – به معنای هنر ترکیب مناسب همه اجزای محیطی موجود برای فراهم کردن شرایط مطلوب مکانی – ارزش پیدا کند.


فرهنگ و سبک

« تمامی سبک های بزرگ هنگامی که از درون به آنها نگاه کنیم گنجینه‌هایی معنوی به شمار می روند اما وقتی که آنها را تنها بعنوان یک سبک تقلید کنیم این گنجینه ها به مقابری تبدیل می شوند.
(برای یک زندگی پایان یافته فرانک لوید رایتFrank Lioyd Wright    )
هر جامعه ای با هر سیستمی که اداره شود و هر نوع ایدئولوژی که بر آن حاکم باشد، دارای اهداف و آرمان های خاص خود می باشد. وظیفه ی اصلی فرهنگ نمایش این ایده های ذهنی است به وسیله ی نمود اشکال عینی در فرآیند این استحاله معماری نقشی اساسی به عهده دارد.
هرمان موتسیوس (Herman Muthesius)   یکی از اولین نظریه پردازان درک بودند
((Werkbund آلمان در سال ۱۹۱۱ چنین می نویسد:
” معماری وسیله ی واقعی سنجش فرهنگ یک ملت بوده و هست. هنگامی که ملتی میتواند مبل ها و لوستر زیبا بسازد، اما هر روز بدترین ساختمان ها را می سازد، دلالت بر اوضاع نابسامان و تاریک آن جامعه دارد. اوضاعی که در مجموع، بی نظمی و عدم قدرت سازماندهی آن ملت را به اثبات می رساند.
هر بنایی بعنوان جزئی از فرهنگ معماری این وظیفه را دارد که یک اندیشه ی ذهنی را از طریق فرم ظاهری خود عینیت ببخشد و به این ترتیب نمودی خواهد بود برای سنجش این فرهنگ.
هنر معماری درست برعکس نقاشی هنری خالص نیست. معماری مخلوطی است از دانش و هنر و به همین دلیل است که معماری همیشه بین دو قطب تعقل و احساس در رفت وآمد است. معماری تحت تاثیر ایدئولوژی حاکم بر جامعه گاه به این سو و گاه به آن سو می روید و در نتیجه سبک معماری نیز همین تغییرات را نشان میدهد.
از طرفی فرهنگ بر معماری ای که نمودار سیستم ارزشی حاکم است تاثیر گذارده و به آن فرم میدهد و از سوی دیگر فرهنگ به گونه ای غیرمستقیم یکی از پایه های اصلی زندگی روانی انسان هاست. ادراک انسان از محیطی که دور و بر خودش ساخته است، تابع فرهنگ اوست ولی اغلب به این مطلب توجه کافی نمی شود. یک مثال جالب در این مورد مناسبات بین انسان و فضای شهری در انگلستان از یک طرف و در ممالک غربی از طرف دیگر است. یک انگلیسی از طبقه ی متوسط در یک خانه تک خانواری مشرف  بر باغچه ای کوچک زندگی می کند. برای این فرد زندگی کردن در یک محله سنتی قاهره یا دمشق با آن تراکم جمعیت اصلا  قابل تصور نیست. مقدار متوسط فضای مورد نیاز برای زیستن در این دو مورد قابل قیاس با هم نیست. این نیاز ریشه ای فرهنگی دارد و تابع تصورات فرد در مورد مناسب بین جسم و منیت اوست. منیت یک انگلیسی فراتر از جسمش می رود. محیط زیست نزدیک او جزئی از منیت اوست و به این دلیل او یک تماس جسمی را تجاوزی به محیط خصوصی خویش تلقی می کند.
اما منیت یک عرب در داخل جسم اوست. تماس با او برایش مفهوم تجاوز به محیط خصوصیش را ندارد. زندگی کردن دسته جمعی در فضایی کوچک چنانکه در بسیاری از ممالک غربی مرسوم است، برای او هیچ چیز به معنی محدود کردن منیت او نیست.
با بررسی دقیق تر این موارد اختلاف بیشتر می شوند: استفاده از گیرنده های حسی در محیط های گوناگون فرهنگی با هم اختلاف دارند و هر کدام ویژگی خاص خود را دارا می باشند. استفاده از حس شامه در دنیای غرب تحت تاثیر انواع افسانه ها و سایر دخالت ها در روند طبیعیش به صورتی خنثی شده درآمده اما این وضع را قیاس کنید مثلا” با یک بازار شرقی. در اینجا ادراک  ها یکی از قسمت اصلی ادراک محیط است. زبانشناسان به این نتیجه رسیده اند که حتی زبان در فرآیند ادراک محیط میتواند مؤثر باشد. ثبت و بررسی میکند.
ادوارد هال (Edward Hall) نیز مثل لی ورف (Lee  Whorf) معتقد است:
«… گذشته از این فرآیند ادراک محیط توسط انسان – اگر بخواهیم اصطلاحی امروزی به کار بریم- به وسیله زبانی که تکلم می کند، برنامه ریزی شده است ، درست همان طور که یک کامپیوتر برنامه ریزی می شود.
در اینجا نیز مغز انسان مثل کامپیوتر واقعیت های دریافته را فقط در صورت تطابق با برنامه از پیش داده شده ثبت و بررسی می کند.
بعنوان مثال در زبان قبیله سرخپوشان هوپی که در آریزونا زندگی می کنند، لغتی که معنی «زبان» را داشته باشد وجود ندارد. در ارتباط با کان این به این معنی است که برای آنها مکان فاقد بعد زمانی است. آنها فقط مکان را در ارتباط با زمان حال می شناسند و مفهوم ذهنی مکان برایشان اصلا” معنی ندارد.
مبانی نظری معماری
سرچشمه فرهنگ
هر فرهنگی بازتاب سیستم ارزشی یک نظام اجتماعی است. در مفهوم جامع کلام میتوان گفت که دانش و هنر مظاهر این بازنمایی هستند. در حالیکه دانش در جهتی شدیداً عقلانی گام برمی دارد و تنها با شعور انسانی سروکار دارد، هنر چیزی است ادراکی که با احساس سروکار دارد.
امروزه یعنی تقریباً از صد سال پیش به بعد، کارهای علمی به قدری پیچیده شده اند که دیگر برای هر کسی قابل فهم نمی باشند. روی دیگر سکه، فرهنگ، روی غیر عقلانی یا احساسی نیز همانقدر قدمت دارد که روی علمی آن . اما از آنجا که در اینجا با فرآیندهایی حسی سرو کار داریم که نه قابل اندازه گیری هستند و نه به راحتی تعریف پذیر، پس نمی توانیم تکامل آن را قدم به قدم بازسازی کنیم.
پیشرفت و تکامل علم و هنر تا مدت ها پیشرفتی مشترک بود. زیگفرید گیدیون اثبات کرد که تا دوره ی باروک حتی کشفیات ذهنی یا ریاضی و علمی نیز در دنیای ادراک و احساس، پدیده هایی همگون و معادل داشته اند و به صورت جزئی از هنر شده اند « در قرن ۱۹ راه دانش و هنر از هم جدا شدند. رابط بین روشهای تعقل و روشهای احساس قطع شد»
نقش امروزی بین معمار و مهندس محاسب را نیز باید نتیجه ی همین قطع رابطه دانست.
مراحل تکامل علم را ما میتوانیم نسبتاً به دقت تعقیب کنیم. اختراعی مثل اختراع چرخ یا روش چاپ گوتنبرگ را هر کس میتواندبار دیگر تجربه کند. اما سرچشمه هنر که دومین بستر فرهنگ است در کجاست؟ مشخصه اصلی حتی اولین جوامع سازمان یافته بشری آداب و رسوم عبادی ایشان بوده است. احتمالاً به تدریج مقداری از این آداب کنار گذاشته شده اند و جای آنها را اشیایی که ارزش نمادین داشته اند، گرفته اند.
نوع دیگری از تجربه جایگزین این آداب شده بود و این اشیاء سرآغاز هنر بودند. این اشیاء معانی نمادین پیدا کرده و به اعتباری یک زبان به حساب آمدند.
آدورنو (Theodor W . Adorno)   می گوید: « هنر می خواهد با وسایلی انسانی به بیانی غیرانسانی واقعیت بخشد»
لوئی کان (Louis. L. Kahn)   حتی معتقد است که هنر تنها زبان واقعی انسان است، چون تنها وسیله ای است که به ترتیبی سعی دارد تا بین انسانها رابطه برقرار کند و بدینسان انسانی بودن آن به چشم می خورد».
به این ترتیب نخستین آثار آفریده دست بشر که به دست ما رسیده اند، به تفسیر امروزی اصلا” به هیچ وجه جزء آثار هنری محسوب نمی شوند. حتی نقاشی های داخل غارها که از دوران اولیه عصر حجر هم باقی مانده اند، خود در واقع نمودار دوره هایی از تکامل بشری هستند که از مدت ها پیش شروع شده اند برای انسان ها آن زمان طبیعت چیزی بود غیرقابل درک و تهدید کننده. صحنه‌های نقاشی شده از شکار در واقع اولین مساعل بشر بوده اند در راه حاکم شدن بر طبیعت ولو اینکه تنها درک در یک تصویر باشد. این تصاویر فاقد ارزش تزئینی بوده اند و تنها نشان دهنده ی رویایی دور از دسترس آنان بودند. به این ترتیب ما امروز بسیاری از این آثار را آثار هنری می نامیم در حالی که آنها فقط آثار آیینی هستند آنچه که امروزه از آثار این فرهنگ ابتدایی در موزه هایمان نگهداری می کنیم در زمان به وجود آمدنشان بعنوان اثر هنری – تعبیر امروزی خلق نشده اند، بلکه اشیایی آیینی بوده اند که برای جایگزین شدن عملی خاص تولید شده اند. به همین ترتیب اولین ساختمان هایی هم که دیگر صرفا” به خاطر پناه انسان در مقابل طبیعت ساخته نشده اند. آثار آیینی هستند و فرم ساختار آنها تنها محتوای اعتقادی دارد.
هانس هولاین (Hans Hallein) معتقد است که امروز نیز معماری امری است آئینی « ساختن نیازی است انسانی، این نیاز خود در انتها در برافراشتن سقفی بر بالای سرشان نمی دهد، بلکه بیشتر در بوجود آمدن بنایی آیینی یعنی کانونی برای فعالیت های انسانی که نطفه ی اصلی هر شهری است، آن را می بینیم ساختن کاری است آئینی»
تا وقتی هنر در خدمت آئین بوده است، خالقین این آثار ناشناس مانده اند تنها وقتی که خلق یک اثر هنری ارزشی مستقل پیدا کرد و حرفه ای مستقل شد نامی هم از هنرمندان برده شد جدایی اثر هنری از محتوای صرفا” آئینی آن کم و بیش اما قدم به قدم و به قدرت صورت گرفته است. این جدایی در فرهنگ های متقدم غرب دوبارپیش آمده است بار نخست در فرهنگ یونان قبل از میلاد مسیح و سپس در دوره ی رنسانس، ما نام سازندگان بعضی از بناهای مصری را می شناسیم اما سازندگان شاهکارهای قرون وسطی بر ما ناشناخته اند.
هنر امروز چیزی دیگر است، غیر از آنچه در سر آغاز بوده است. بسیاری از آثار هنری امروزه به مقام یک اندوخته مالی تنزل پیدا کرده اند و به این دلیل و به این منظور و یا حتی برای خودنمایی و به عنوان جایگزینی برای یک اعتقاد اجتماعی در آرشیوها نگهداری می شوند. اما این کار باعث سلب ارزش و اعتبار اولیه آنها شده است. این آثار نمی توانند مفهوم هنری خود را از دست بدهند، چه اگر جز این بود آثار هنری نبود.


معماری داخلی کوششی تجربی است در اهلی کردن فضای زندگی

بدین معنی که انسان خود را در فضایی متفاوت اما آشنا نزدیک به نیازهایش و دلخواه طبعش حس کند، احترام به سنن و اعتقاداتش در فضای زندگی است.

هرگاه صحبت از معماری داخلی خانه ای به میان می آید، تلقی عموم و اولین برخورد با این مفهوم، دیدگاهی آرایشی و تزیینی و زیبا جلوه دادن فضا در ذهن تداعی می گردد، که این دیدگاه، خود دارای ارزشی خاص است که صاحب خانه ی آن فضا داراست، انتظار هر مخاطبی هم در مقابل معنی معماری داخلی همین است. اما از دیدگاه و منظر فنی و تخصصی، مأموریت معماری داخلی در وهله ی اول راحت سازی و آرامش در شکل و حرکت زندگی است. روان سازی جریان زندگی در فضای زیست می باشد به عنوان مثال اگر آپارتمان جدیدی داریم باید آن را بنابر نیازها و عادات خویش تغییر دهیم که این کاری است بس مهم و جدی .

traditional-living-room

حال اگر معماری داخلی آن را بر مبنای یکی از دوران های معماری و تزیینی، مثلاً اروپای قرن ۱۸ و آن تجملات و آرایش های فراوان و زرق و برق تغییر دهیم آیا در آن احساس راحتی خواهیم داشت؟ آیا همان احساس خانه پدری را داریم. حیاطی با حوض سنگی، آجرهای زیبای آب پاشی شده بعدازظهر تابستان و گل و گیاه و دیوارهای سفید و طاقچه های دورادور اطاق ها. ما به کمک یکی از این دو معماری انس و الفت داریم؟ حال آیا معنی اهلی نمودن فضا را احساس می کنیم؟ پس آپارتمان جدید، که نه حیاط دارد و نه حوض و نه باغچه، چگونه باید فضایی اهلی برای ما و خانواده باشد. از هر آنچه ذکر شد کافی است رایحه ای از یادگارهای گذشته بیابیم، متناسب با هویت خودمان و آن را در فضای زندگی مان گسترش بدهیم: دیوارهای سفید با طاقچه های زیبا. فرشی با تداعی باغچه ی خانه پدری با رنگهایی که با لوازم دیگر اطاق در جدل نباشد. آب نمایی در سالن و یا در ایوان، گلدان های آپارتمانی، در صورتی که امکان پذیر باشد. برای وسعت بخشیدن به نکات جالب تأکیدی، پوشش یکی از دیوارها به طور کامل با یک آیینه که در این مسیر ضمن اینکه موجب وسعت بصری در فضا می شود، کلیه ی نکات مورد توجه را به صورت دلپذیری تکرار می نماید مثلاً اگر شما دو عدد گلدان سبز و زیبا دارید در مقابل آیینه، شاهد انبوهی از برگ سبز و حجمی زیبا از طبیعت خواهید بود و یا انعکاس نورهایی که در فضا پیش بینی نموده اید به تکرار آنها در دیوار مقابل ، بدون تردید اثری متفاوت و دلپذیر خواهد داشت و این موضوع به دلیل هنر معماری داخلی تا بی نهایت قابل تکرار می باشد.

دکوراسیون داخلی، اصول دکوراسیون داخلی،معماری داخلی، طراحی داخلی

شرکت معماری آرتور و همکاران (AOA)
تلفن: ۲۲۹۸۳۳۸۵ و ۲۲۷۰۶۶۳۱
آدرس: فرمانیه، بلوار اندرزگو، خیابان وطن پور شمالی، بن بست هنگامه، پلاک ۳